نویسنده: محمد حقانی‌فضل

 

تا پیش از زمان کنستانتین، سران کلیسا مانند مردم عادی لباس می‌پوشیدند و از حاصل دسترنج خود زندگی می‌کردند؛ ولی در قرن چهارم و پنجم و با مسیحی شدن امپراتوری، کلیسا توسعه یافت و به صورت سازمانی بسیار گسترده درآمد. اموال بسیاری وقف کلیسا شد و برای کارکنان کلیسا حقوق معینی مقرر گردید. اسقف‌ها مقامات مهم و با نفوذی شدند. تشکیلات کلیسا در این زمان شباهت کاملی به تشکیلات دولتی داشت.
تا پیش از این دوره، تمام اسقف‌ها با یکدیگر هم رتبه و مساوی دانسته می‌شدند که سخنانشان اعتباری هم‌سنگ داشت؛ اما در نتیجه‌ی دولتی شدن کلیسا، اسقف‌های مراکز و شهرهای بزرگ امپراتوری بر کلیساهای اطراف خود سلطه و اقتدار یافتند. (1) به این ترتیب، اسقف شهرهای اورشلیم، اسکندریه، انطاکیه، قسطنطنیه و رم رؤسای کلیسا شدند. اسقف چهار کلیسای اول به پاتریارک (2) و اسقف شهر رم به پاپ، یعنی پدر، ملقب شدند.
به مرور اسقف رم، پاپ، بر سایر اسقف‌ها و کلیسای شهر رم بر سایر کلیساها سلطه و برتری پیدا کرد و به نحوی رهبری جهان مسیحی را برعهده گرفت؛ البته تا پیش از رسمی شدن مسیحیت نیز، کلیسای رم در بین سایر کلیساها موقعیت و ارزش ممتازی داشت؛ چرا که پطرس، جانشین عیسی (علیه السلام) را اولین اسقف این شهر می‌دانستند. (3) از طرفی پطرس و پولس در رم شهید شده بودند و وجود مزار آنان در رم جایگاه خاصی به این شهر بخشیده بود. امر دیگری که به عظمت کلیسای رم افزوده بود، آن بود که در کشمکش‌ها و اختلافات عقیدتی سده‌های دوم تا چهارم، مانند بحران گنوسی‌گری و...، کلیسای رم توانست حکم قاطع صادر کرده و اعتقادنامه رسولان را تدوین کند. همچنین در زمانی که مسیحیان بر سر حجیت عهد قدیم اختلاف داشتند، کلیسای رم فتوایی مبنی بر قانونی بودن و اصالت عهد قدیم صادر کرد. (4)
در سده‌های چهارم و پنجم نیز مجموعه عواملی باعث شدند تا برتری و سلطه کلیسا و اسقف رم پررنگ‌تر و قوی‌تر شود. یکی از این عوامل، انتقال پایتخت امپراتوری توسط کنستانتین از رم به شهر جدید قسطنطنیه در شرق امپراتوری بود که در سال 330 میلادی اتفاق افتاد. رم به مدت نیم هزاره‌، مرکز سنتی قدرت امپراتوری و بزرگ‌ترین شهر غرب بود. با انتقال پایتخت، تسلط سیاسی امپراتور بر این شهر کاهش یافت و این امر باعث شد تا قدرت اسقف رم، پاپ، افزایش بیابد.
بعد از این تاریخ در حوادث مهم، اسقف رم یگانه فرد نیرومند شهر رم بود؛ این باعث شد تا مردم آن منطقه در هنگام بروز بحران، برای کسب هدایت روحانی و دنیوی به پاپ رجوع کنند؛ مثلاً در زمان غارت رم به دست آلاریک و پیروان ویزیگوتش، (5) در حالی که امپراتور در فسطنطنیه، از رم و مسائل آن به دور بود، پاپ توانست با سیاست زیرکانه‌اش شهر را از سوختن در آتش و نابودی کامل نجات دهد و یا هنگامی که در سال 476 میلادی تخت امپراتوری در غرب به دست بربرها افتاد و سایر شهرهای ایتالیا نیز تحت سلطه آنان درآمدند، مردم ایتالیا برای هدایت سیاسی خود به اسقف رم چشم داشتند. (6) در ضمنِ این حوادث، به تدریج نفوذ و قدرت اسقف رم افزایش می‌یافت.
عامل دیگری که در این زمینه از اهمیت بسیاری برخوردار است، شکل‌گیری و بسط اندیشه‌ای بود که از برتری اسقف رم بر سایر کلیساها حمایت می‌کرد. در سال 440 میلادی، لئوی اول به مقام اسقفی شهر رم رسید. او که به لئوی کبیر مشهور است، مبانی نظری نظام پاپی را وضع کرد و مدعی شد که کلیسای رم، در میان همه کلیساهای جهان منزلت اول را دارد. او همچنین اصرار داشت که کلیه درخواست‌ها و مسائل مطرح در شورای اسقفان کلیسا به او ارجاع شود و او تصمیم نهایی را بگیرد. (7)
او برای اثبات این ادعا به «نص پطرس» استناد می‌کرد:
و به تو می‌گویم که تو پطرس [= صخره] هستی و من بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم و نیروهای مرگ هرگز بر آن چیره نخواهد شد. و کلید پادشاهی آسمانی را به تو می‌دهم، آنچه را که تو در زمین منع کنی در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که بر زمین جایز بدانی در آسمان جایز خواهد شد. (8)
پاپ و حامیان او از این سخن چنین برداشت می‌کردند که چون عیسی (علیه السلام) مسیح، پطرس را جانشین خود نمود و پطرس اولین اسقف شهر رم بود؛ بنابراین اسقف‌های رم که جانشین پطرس هستند، باید به جای مسیح و پطرس، بر کلیسا سلطنت نمایند. (9)
در قرن چهارم، پاپ‌ها ادعای خود را بر کل کلیسا تحمیل کردند و در پایان قرن ششم، ادعاهای الهیاتی درباره‌ی قدرت پاپی کاملاً جا افتاده و با ابتکارات تبلیغاتی پاپ‌ها تقویت شده بود؛ (10) البته چهار پاتریارک کلیساهای شرق (11) از پذیرش حاکمیت اسقف رم امتناع کردند و این اختلاف منشأ جدایی دو کلیسای ارتدوکس شرق و کاتولیک غرب در چند قرن بعد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. و. م. میلر؛ تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران؛ ص 249-252.
2. Patriarch معنای لغوی پاتریارخ [پاتریارک] «پدر یا مؤسس یک نژاد» است. این لقب ابتدا به تمام اسقف‌ها اطلاق می‌شد؛ بعدها مخصوص این چهار اسقف مهم گردید.
3. ارل کرنز؛ سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ؛ ص 93.
4. جان ناس؛ تاریخ جامع ادیان؛ ص 638.
5. ویزیگوت‌ها شعبه‌ای از گوت‌ها، یکی از گروه‌های عمده‌ی ژرمن، بودند. ویزیگوت‌ها در سال 376 بر اثر حمله «هون‌ها»، به سوی سرزمین‌های روم متواری شدند. آنان اجازه یافتند در آن سوی رود دانوب مستقر شوند. در آنجا مأموران رومی با ایشان بدرفتاری می‌کردند، در نتیجه، ایشان سر به شورش برداشتند. امپراتور لشکری برای گوشمالی ایشان فرستاد؛ ولی ویزیگوت‌ها سپاه امپراتور را درهم شکستد. رومیان چند ایالت را به آنان واگذار کردند؛ ولی در سال 395م آلاریک اول خود را شاه ویزیگوت‌ها اعلام و کشورگشایی را آغاز کرد. ویزیگوت‌ها در سراسر ایتالیا پیش رفتند و در سال 410 م شهر رم را غارت کردند (غلامحسین مصاحب؛ دایرة‌المعارف فارسی؛ ص 3201.
6. ارل کرنز؛ سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ؛ ص 128.
7. همان؛ ص 130.
8. متی، 16: 18-19.
9. و. م. میلر؛ تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران؛ ص 250.
10. مری جو ویور؛ درآمدی به مسیحیت؛ ص 136.
11. از پنج شهر مهم کلیسا در این زمان، یعنی اورشلیم، اسکندریه، انطاکیه، قسطنطنیه و رم، تنها رم در غرب امپراتوری بود و چهار شهر دیگر در امپراتوری شرقی قرار داشتند.

منبع مقاله :
حقانی فضل، محمد، (1393)، تاریخ مسیحیت از دین عیسی (ع) تا دین روم (جلد اول)، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول